زبان ما دری، ملی، تحمیلی

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه


1- اهمیت زبان و زبان فارسی:
مي‌دانيم كه زبان وسيله تفهيم و تفاهم و ارتباط ميان اقوام و فرهنگ و تمدن‌ها معرفي شده است .
به تعبیردیگر زبان، بارزترين وسيلة ارتباط فيمابين، وسيلة ابراز احساسات و انتقال دانسته­ ها و تجربه­ ها به يکديگر بوده، در نتيجه از ضروري­ترين لوازمات جوامع بشري مي­باشد و بدون بکارگيري زبان، انسانها تا مرز موجودات زندۀ ديگر مانند جانوران سقوط خواهد کرد. يادگيري هرزبان تازه به معناي آشنا شدن با يك فرهنگ تازه و دنياي جديد به شمار مي‌رود . آشنايي با زبان جديد، اين فرصت را به دست مي‌دهد تا اقوام، زبان‌ها و مردمي كه در سرزمين‌هاي مختلف زندگي مي‌كنند، آداب مختلف، ويژگيها و نقاط مشترك و حتي ميراث مشترك فرهنگي و معنوي خويش را بشناسند.


مي‌گويند ادبيات ملت‌ها، آيينه تمام نماي زندگي اجتماعي آنان است كه معمولاً در داستان‌ها، اشعار، مثل‌ها، نمايشنامه‌ها، صنايع و عاقبت در همه جلوه‌هاي ادبي و اجتماعي، متجلي است. زبان و ادب فارسي نيز به دليل داشتن غناي پرپار فرهنگي خود، قرن‌ها زبان علم و دين و عرفان بوده است و از اين قاعده خارج نيست. به همين دليل است كه اين زبان از جمله مقولاتي است كه فكر كردن و سخن گفتن در باره آن، هيچ گاه كهنه و متروك نمي‌شود. تا وقتي اخلاق و ادب و عشق و دوستي در جهان عده اي را مجذوب خود مي‌كند، زبان و ادب فارسي هم زنده است وهم حيات خود را ادامه مي‌دهد.


سخن گفتن از زبان و ادب فارسي هيچ گاه كسي را خسته و دل ‌زده نمي‌كند زيرا مي‌دانيم كه هنوز در جهان تاثير و نفوذ خود را در عرصه‌هاي مختلف فكرو و انديشه حفظ كرده است. غناي ادبيات فارسي كه مملو از تلميحات، تعابير و ظرايف شوق انگيز و منطبق و سازگار با فطرت انسان هاست، در دنياي امروز، هم چنان جان و روان مخاطبان و علاقه مندان خود را تحت تاثير قرار مي‌دهد. معاني نيكو و سبك استوار و خيال پردازهاي زيبا و الفاظ فصيح در گنجينه‌هاي نثر و شعر فارسي موهبتي است كه بايد بيش از پيش در حفظ و اعتلاي آن كوشيد.


به حق بايد گفت ادبيات فارسي و دری، يكي از مهم ترين حلقه‌ها در سلسله آثار ادبيات جهاني و گوهر ممتاز مدنيت و فرهنگ شرق زمين و دنياي اسلام است . كه در واقع محصول فرايندي عظيم از مبادلات فرهنگي، برخوردها و تاثير پذيري‌هاي متقابل است كه در طول قرن‌ها انجام پذيرفته و آن را به يكي از بزرگترين ميراث‌هاي فرهنگي بشريت تبديل كرده است . همين عامل به دليل موقعيت جغرافيايي و نيز حضور موثر تکلم کنندگان آن در عرصه تجارت و فرهنگ جهاني نقش مهمي به عنوان حلقه اتصال تمدن‌هاي آسيايي و اروپايي داشته است . اين ميراث مشترك معنوي، نقاط مهمي در جهان را مثل شبه قاره هند، چين، عثماني و آسيايي مركزي به يكديگر مرتبط كرده و مردم اين سرزمين‌ها را از نوعي احساس و علاقه مشترك ديني و انساني برخوردار ساخته است.


زبان و ادبيات فارسي به دليل ويژگي محتوايي عرفاني و اخلاقي و ارزش‌هاي انساني و فطري، در تمام دوران تاريخ خود، زبان شعر و ادب، زبان دل، زبان علم، زبان سياست و زبان صلح در ميان مردم اين مناطق بوده است . زيرا زبان عرفان به ويژه از نوع ديني و اسلامي آن، از كشش و جاذبه نيرومندي برخوردار است و صلحي كه عرفان شرقی جست و جوگر آن بوده است، و زيبايي و رمز داري كه از آن حاصل مي‌شود، در كمتر ادبياتي يافت مي‌شود.


2- سال 2008 سال زبانها


طوري كه اطلاع داريد، سال 2008 ، از سوي يونسكو سال زبانها نام گذاري شد. زبان در واقع بنيادي ترين جلوة ميراث معنوي يك گروه زباني است. يا به تعبير ديگر، زبان بستر فرهنگ است و به واسطه زبان است كه فرهنگ، از نسلي به نسلي انتقال مي يابد. شايد به همين دليل است كه يونسكو با شعار "زبانها مهم اند"سال 2008 را سال زبانها نام نهاد.


اما در افغانستان كنوني بر اين پديده بسيار مهم چه گونه مي نگرند و از چه باب آن را به بررسي مي گيرند؟


متأسفانه در افغانستان با اینکه دو زبان (پشتو و دری) رسمی است ودرمادۀ (16) قانون اساسی به آن تصریح شده است، سال زبانها با بحث و جدلهاي تعصب برانگيز و غير علمي همراه شد. بيشترين اختلافات در افغانستان بر سر اين است كه آيا فارسي و دري، دو نام براي يك زبان اند؛ يا براي دو زبان؟ عده اي زبان فارسي ايران را زبان بيگانه و حتا خلاف اصول فرهنگي و اسلامي مي خوانند. و عدۀ ديگر برعكس، معتقدند كه زبان فارسي ايراني با زبان دري افغانستاني در واقع يك زبان است كه در يك جغرافياي مشترك تكلم كننده دارد. گره گاه اصلي اختلاف همين است. جنجال بر سر تغيير نام نگارستان ملي، جنجال بر سر استعمال كلمات مانند دانشكده و دانشجو و تظاهرات موافق و مخالف مرتبط با آن و سرانجام جنجال بر سر گنجاندن كلمات مانند دانشكده و دانشگاه در متن دريي قانون تحصيلات عالي، از چاه همين اختلاف نظرها سيراب مي شود. اين اختلاف نظرها گاهي اوقات به خشونت كلامي نيز كشيده شده است. شعار مرگ بر دانشجو، مرگ بردانشگاه و مرگ به جاسوسان ايران از جمله اين خشونت ها به حساب است.


3- رواج زبانها دربین ملل مختلف


درباره چگونگي رواج زبانها در بين ملل مختلف جهان ، مي­توان آنرا از چند جهت مورد بررسي و مطالعه قرار داد، که به مواردي هر چند کوتاه و با زباني ساده اشاره مي­گردد.


۱ - زبان مادر و يا زبان قومي


زبان مادري و يا زبان قومي به زباني اطلاق مي­شود که گوش انسان از بدو تولد با لالاييهاي مادر و ساير نزديکانش، همچنين با تکلّم آنان، با آن آشنا مي­شود و زماني که زبان باز مي­کند، خود به خود کلمات آن زبان را به کار به مي­برد؛ به مرور زبان ويژگيهاي آن زبان و نيز آداب و سنن موجود در جامعه­اش را نيز در قالب آن زبان فرا مي­گيرد.


چون انسان اين زبان را بيشتر و پيشتر از همه از مادرش ياد مي­گيرد، زبان مادري و در عين حال که بستگان دور و نزديک و اقوامش نيز مي­باشد، زبان قومي هم مي­نامند. بکارگيري زبان مادري و زبان آباء و اجدادي و قومي، حقّ طبيعي، قانوني و مشروع هر فرد بوده و به حکم عقل و منطق کسي حق ندارد فردي را از بکارگيري زبان مادري، قومي و آباء و اجدادي­اش محروم نمايد. اين به منزلة قطع زبان وي در دهانش مي­باشد که او را از بر قراري ارتباط با ساير همنوعان همزبان خود محروم مي­گرداند.


۲ - زبان ملّي يا رسمي


زبان ملّي يا زبان رسمي زبان است که مردم يک کشور و در محدودة مرزهاي مشخص و قراردادي، زير يک پرچم و تحت فرمان يک حکومت به کار مي­برند. گاهي ممکن است همة مردم يک کشور از يک قوم و نژاد بوده و زبان واحدي نيز داشته باشند، در اين صورت زبان آنها در حالي که زبان مادري و قومي مي­باشد، زبان ملّي و رسمي نيز محسوب مي­گردد و براي مشروعيت و رسميّت يافتن آن به هيچ­گونه تکلف و تشريفات نياز نمي­باشد ولي غالبًاديده مي­شود در يک­کشور داراي پرچم واحد،حکومت واحد و مرزهاي جغرافيايي مشخص، اقوام گوناگوني زندگي مي­کنند که هر کدام از آنها زبان، ادبيات، فرهنگ، فولکلور، تاريخ و ساير ويژگيهاي خود را دارند، اما چون در يک کشور زندگي مي­کنند و خواه- ناخواه در ادارات، بازار، قواي مسلح، مراکز علمي- تحقيقاتي، مراکز خدماتي، درماني و غيره به ناچار در کنار هم و نيازمند يکديگر مي­باشند و به علّت تعدّد زبانهايشان هيچ کدام قادر به فراگيري همة زبانهاي هم ميهنان خود نمي­باشند، بنابراين لازم ميگردد زبان و يا زبانهايي را که نسبت به ساير زبانها غني­ترند، يا نسبتا متکلّمان زيادي دارند ويا از جهتي زبان مشترک قهري آن اقوام بوده، مانند زبان دين مشترک آنان به عنوان، به عنوان زبان ملّي و زبان رسمي برگزينند.


براي رسمیت دادن به یک زبان که همة آحاد مردم با آن تکلّم نمي­کنند بايد زبانهاي رايج در بين مردم آن کشور را از جهات گوناگون ازجمله پوياي، کارايي، قدرت و تکامل گرامر، تعدّد افعال و لغات،تعداد متکلّمين به آن زبان در داخل آن کشور و حدود سيطرة آن در خارج ازمرزهاي جغرافيايي و غيره مورد مطالعه و بررسي علمي بي­طرفانه قرارداد. نقاط ضعف و قوّت هر کدام را باید شناخت. و سپس با بيطرفی کامل زبان و يا چند زبانی را به عنوان زبان رسمي و ملّي انتخاب کرد.


ويژگي هائي یک زبان ملي:‌


- زباني بايد رسمي و ملي باشد كه بيشتر باشندگان آن سرزمين به آن تكلم می نمايند، قادر به تأمين ارتباط و گفتگو ميان باشندگان آن سرزمين باشد.


- زباني بايد رسمي و ملي باشد كه از پشتوانة بزرگ فرهنگي بهره مند بوده باشد، به سخن ديگر از غناي فرهنگي برخوردار باشد.


- زباني بايد رسمي و ملي باشد كه استعداد وظرفيت بيان مفاهيم جديد را - كه روز افزون اند- دارا بوده باشد.


در اين صورت است که زبان و يا زبانهاي ملي و يا رسمي از مشروعيت قانوني و مقبوليت عمومي برخوردار بوده و اقوام داراي زبانهاي ديگر با حفظ زبان و فرهنگ خود با رغبت کامل و يا حداقل بدون احساس حقارت و اجبار، آن زبان را در ارتباطات عمومي به کار مي­برند.


۳- زبان تحميلي


زبان تحميلي به زباني گفته مي­شود که علي­رغم خواست و ميل باطني مردم و بدون در نظر گرفتن مصالح عمومي، فرهنگي، علمي، ديني و غيره، و تنها به منظور به کرسي نشاندن خواست فرد و يا گروهي خاصّ و به طور نابخردانه و ناجوانمردانه به قصد امحا و يا تضعيف زبانهاي رقيب و محتويات آنها به مردم کشوري تحميل مي­گردد که در اين صورت نه تنها خيانت بزرگي به زبان مورد تاخت و تاز و متکلّمين آن روا داشته مي­شود، بلکه جنايت بزرگي نيز در زمينة فرهنگ جهان صورت مي­گيرد، زيرا با تضعيف و يا نابودي يک زبان، تمام مظاهر آن، نظير ادبيات، موسيقي، آداب و سنن و هزاران اثر هنري و اصطلاح علمي و غيره که در غناي فرهنگ جهان نقشي داشته­اند و خواهند داشت، از بين رفته و يا تضعيف مي­گردند.


تحميل­کنندگان زبان تحميلي براي توجيه عمل ناشايست خود در مقابل افکار عمومي و حتي اعتراضات بين­المللي توجيهاتي نيز دارند. از جمله توجيهات آنها اين است که: «ما براي حفظ مصالح ملّي، وحدت ملّي، جلوگيري از تجزيه و غيره به چنين کارهايي دست مي­زنيم!» در صورتي که اگر بر فرض محال زماني هم چنين طرز فکر و نظريه­اي کاربرد داشته، اکنون عکس آن ثابت شده است. مردم فهيم، آگاه به زمان، تحصيل کرده، داراي تعداد کثيري دانشمند و روشنفکر در عصر ارتباطات را نمي­توان با اين گونه خيال­پردازيها و حرفهاي تاريخ مصرف گذشته فريب داد. همه مردم مي­دانند که هم­زيستي مسالمت­ آميز و وحدت ملي تنها در گرو همکاري، دوستي، شفقت و احترام متقابل ممکن مي­باشد.


زبان تحميلي دو نوع است: يکي زباني که بدون تحريم، تحقير، تقبيح و فشار بر روي زبانهاي ديگر، در قلمرو آنها بال و پر گشاده و به زبان و حافظه مردم آن مناطق وارد مي­شود. به اصطلاح ديگر بدون اينکه متکلّمين زبانهاي ديگر به زور از زبان خود محروم شوند، زبان ديگري را نيز ياد مي­گيرند و در مکاتبات دولتي و رسمي، همچنين در مراکز آموزشي آن را به کار مي­برند. امّا نوع دوم زبان تحميلي، زباني است که عده­اي از صاحبان و طرفداران آن به منظور تحميل آن، بقية زبانهاي موجود را مورد تاخت و تاز قرارداده و در اين راستا از چيزي دريغ نمي­کنند.


با اينکه دين اسلام و کتاب مقدس مسلمين يعني قرآن، تبعيض نژادي و قومي را ملغي کرده، سيّد قريشي و سياه حبشي را يکسان شمرده و جز در ساية تقوا و پرهيزگاري هيچ فردي را به ديگري ترجيح نمي­دهد و زبانهاي مختلف را از آيات و نشانه­هاي خداوند مي­شمارد و ردّ و انکار هر کدام را به منزلة ردّ و انکار يکي از آيات خداوند مي­داند، باز هم عده­اي با شعار مسلماني و اعتقاد به قرآن ! پيدا مي­شوند که براي قبولاندن زبان خود ردّ زبانهاي ديگر را پيش مي­گيرند و با اين روش اقوام مختلف را از زبان و فرهنگ خود متنفّر و آنها را حتّي با تاريخ آبا و اجدادي خود بيگانه مي­کنند . در اين راستا اگر کسي هم زبان به اعتراض بگشايد و بگويد: «بگذاريد در کنار زبان شما، زبان خودمان را هم به کار ببريم و از آداب و سنن خود بیگانه نمانيم»، او را وابستۀ سياسي به غير،جاسوس . . . و غيره معرفي مي­کنند ! در اين صورت است که سوالاتي از این قبيل مطرح مي­شود:


۱ - آيا تنها براي گسترش يک زبان، نياز به عدول و زيرپا گذاشتن اعتقادات و احکام ديني و وجدان دروني مي­باشد؟


۲- آيا براي گسترش يک زبان در يک محدوده­اي نه چندان وسيع و براي مدت زماني که بدون شک هميشگي نيست، بهاي گراني را نمي­پردازند؟


۳ - اگر کسي که زبان تحميل شده­اي را رد نمي­کند، ولي در کنار آن زبان و فرهنگ خود را هم مي­خواهد، وابسته به غير شمرده شده و گناهش نابخشودني حساب شود، کسي که زبان و فرهنگ خود را به زور به ديگران تحميل کرده و هويّت، زبان آنان را به خودشان تحريم مي­کند، چه ناميده مي­شود؟


کدام فرهنگستان است که وظيفه پيدا کردن نام و اصطلاحي به اين گونه اشخاص و صاحبان اين گونه انديشه­ها را به عهده بگيرد؟


با صاحبان اين گونه انديشه­ ها بايد تذکر داد که: تز ايجاد و يا تحکيم وحدت ملّي توسط وحدت زبان شما«ترمینالوژی ملی!!!» باطل شده است و در هيچ جا کاربرد ندارد. اگر زماني بازور واجبارویابا تراشیدن الواح قبور که به زبانهاي غير زبان شما روی آنهانوشته شده بود مي­خواستيد نقشه خود را عملي کنيد، بايد بدانيد و اگر حالا هم قبول نکنيد روزي به اين نتيجه خواهيد رسيد که احترام متقابل، محبّت، سعة صدر، حق مداري و پرهيز از خود برتربيني و کج فهمي، پرهيز از ايجاد جامعه­اي داراي شهروندان درجه يک و درجه دو به يک کلام، گردن نهادن به احکام حيات بخش ديني، عاقلانه­ ترين وسيله براي همزيستي مسالمت­ آميز و حفظ وحدت ملّي مي­باشد.